جدول جو
جدول جو

معنی فرمان یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرمان یافتن
دریافت کردن فرمان
کنایه از مردن
تصویری از فرمان یافتن
تصویر فرمان یافتن
فرهنگ فارسی عمید
فرمان یافتن
(دَ فَ دَ)
مردن. (یادداشت به خطمؤلف) : تا سلیمان فرمان یافت هیچ خلق به گور وی نرسید مگر دو تن، نام یکی عفان و آن دیگری بلوقیا بود. (تاریخ بلعمی). پنج سال و نه ماه خلیفه بود و به سامره فرمان یافت. (تاریخ بلعمی). (نمرود) چون هزار و چهارصد سال بزیست فرمان یافت. (تاریخ بلعمی). ناتوان شد و دیگر شب فرمان یافت. (تاریخ بیهقی). چون خوارزمشاه فرمان یافت ممکن نشد تا تابوت و جزآن ساختن. (تاریخ بیهقی). هارون سه روز بزیست و روزشنبه فرمان یافت. (تاریخ بیهقی). وی را پسری آمد و فرمان یافت. (قصص الانبیاء). پادشاهی جهان سیزده سال و چند ماه بکرد و فرمان یافت. (ابن بلخی). پس شیرویه آن را بیافت و بخورد و فرمان یافت. (ابن بلخی). از بیماری خلاص یافت و فرمان یافت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
فرمان یافتن
دریافت کردن فرمان از بزرگی، مردن درگذشتن
تصویری از فرمان یافتن
تصویر فرمان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان یافتن
((~. تَ))
دستور گرفتن، مجازاً، مردن، درگذشتن
تصویری از فرمان یافتن
تصویر فرمان یافتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان یافتن
تصویر امان یافتن
در پناه کسی درآمدن، زنهار یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(دِنِ / نَ دَ)
فریاد خواستن. فریاد کردن:
فریاد یافتم ز جفا و دهای دیو
چون در حریم و قصر امام الوری شدم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ فَ)
زنهار یافتن. در کنف حمایت کسی درآمدن. (فرهنگ فارسی معین) :
تا امان یابد بمکرم جانتان
ماند این میراث فرزندانتان.
مولوی.
جبر خفتن در میان رهزنان
مرغ بی هنگام کی یابد امان.
مولوی.
اگر بر جفا پیشه بشتافتی
کی از دست قهرش امان یافتی ؟
سعدی (بوستان) ، استواری و دیانت، کارگزاری و گماشتگی. عمل وشغل عامل و گماشته از جانب دیگری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طِ تَ)
سرما خوردن: گفت زنهار پشت مرا به کنار گیر ساعتی که سرما یافته ام. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرمان یافتن
تصویر پرمان یافتن
فرمان یافتن، مردندرگذشتن وفات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامان یافتن
تصویر سامان یافتن
منظم شدن آراسته گردیدن، خانه و زن و زندگی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان یافتن
تصویر امان یافتن
زنهار یافتن در کنف حمایت کسی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرما یافتن
تصویر سرما یافتن
احساس سرما کردن، سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا یافتن
تصویر فرا یافتن
یافتن، درک کردن فهمیدن دریافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریاد یافتن
تصویر فریاد یافتن
((~. تَ))
دادرس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین